تاريخ : جمعه یازدهم آذر ۱۴۰۱ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون استببین که در طلبت حالِ مَردُمان چون استبه یادِ لعلِ تو و چشمِ مستِ میگونتز جامِ غم، می لعلی که میخورم خون استز مشرقِ سرِ کو آفتابِ طلعتِ تواگر طلوع کند، طالعم همایون استحکایتِ لبِ شیرین، کلام فرهاد استشِکَنجِ طُرِّهٔ لیلی،ِ مقام مجنون استدلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی استسخن بگو که کلامت لطیف و موزون استز دورِ باده به جان، راحتی رسان ساقیکه رنجِ خاطرم از جورِ دورِ گردون استاز آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیزکنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون استچگونه شاد شود اندرونِ غمگینم؟به اختیار، که از اختیار بیرون استز بیخودی طلبِ یار میکند حافظچو مفلسی که طلبکارِ گنجِ قارون استبرچسبها: حافظ, گنجِ قارون ارسال توسط کاظم صحابی فرد بخوانید, ...ادامه مطلب